کد مطلب:140458 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

در بیان مبارزه حضرت خامس آل عبا با لشکر کوفه و شام و شجاعت آن جناب
پس از آنكه امام علیه السلام بر آن گروه حجت را تمام كرد و اثری به آنها نبخشید بلكه طغیان و سركشی ایشان افزوده شد حضرت خطاب به عمر بن سعد فرمود:

اخیرك فی ثلاث خصال: امروز تو را میان سه كار مخیر می كنم. [1] .

پسر سعد عرض كرد: و ما هی، آن سه حاجت چیست؟

حضرت فرمود: سه حاجت من اینستكه:

یا دست از جان من بردارید و بگذارید تا این ناموس و عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را برداشته و به مدینه برگردم

و یا جرعه ای آب به جگر سوخته و لبان تشنه من برسانید


و یا در میدان جنگ تن به تن با من بجنگید.

عمر بن سعد ملعون گفت: حاجت اول و دوم را بر نخواهم آورد ولی نسبت به درخواست سومی موافق هستم و از آن باكی ندارم سپس آن ناپاك با حضرت عهد كرد كه از خواهش سوم آن جناب نگذرد.

مرحوم علامه مجلسی در بحار می فرماید: ثم دعی الناس الی البراز یعنی سپس آن سلطان بی سپاه آن ناكسان را به مبارزت طلبید و فرمود:

شعر



منم حیدر ساحت كردگار

منم زاده ی شیر پروردگار



كمندافكن یال دشمن منم

جهان یلی را بهم زن منم



شما روبهانید بی نام و ننگ

دل جملتان سخت باشد چو سنگ



اگر راست گوئید و هستید مرد

دلیران و گردان روز نبرد



یكایك بیائید رو سوی من

ببینید شمشیر و بازوی من



رجز



انا بن علی الطهر من آل هاشم

كفانی بهذا مفخرا حین افخر



و جدی رسول الله اكرم خلقه

و نحن سراج الله فی الارض نزهر



و فاطم امی من سلالة احمد

و عمی یدعی ذوالجناحین جعفر



بعد از خواندن این رجز و اظهار حسب و نسب مرحوم مجلسی می فرماید:

ثم وقف قبال القوم و سیفه مصلت ایسا من الحیوة عازما علی الموت سپس امام علیه السلام در مقابل سپاه كوفه و شام ایستاد در حالی كه شمشیر از غلاف كشیده و از زندگانی دنیا مأیوس بوده و مهیای مرگ گردیده آن قوم بی حمیت و پست را خطاب كرد:

یا اهل الكوفة قبحا لكم و نرحا و بؤسا و تعسا فحین استصرختمونا و الهین فاتیناكم موجف00ین... و پس از آن فرمود:




ویحكم لا تهونوا بحسین علیه السلام

فتذوقوا طعم العذاب المهین



و تقولوا یوم القیامة انا

ما علمنا و انكم تجهلون



ای كوفیان بی وفا وای بر شما این قدر در صدد خواری و زاری من برنیائید، از عذاب قیامت بترسید آنچه باید بشما بگویم گفتم تا شما نگوئید كه ما نمی دانستیم.

سپس امام علیه السلام مبارز طلبید صاحب روضة الشهداء مرحوم ملا حسین كاشفی می نویسد:

از صف دشمن تمیم بن قحطبه كه یكی از امرای شام بود، مرد نامدار و در میان قوم خود عالی مقدار محسوب می شد پیش امام حسین علیه السلام بازآمد و گفت:

ای پسر ابوتراب تا كی خصومت می كنی فرزندانت زهر هلاك نوشیدند، اقربا و چاكرانت لباس فنا و فوات پوشیدند و تو هنوز جنگ می كنی و یك تن تنها با بیست هزار كس تیغ می زنی؟!

امام حسین علیه السلام فرمود:

ای شامی من به جنگ شما آمده ام یا شما به جنگ من آمده اید، من سر راه بر شما گرفتم یا شما سر راه بر من گرفتید، برادران و فرزندان مرا به قتل رسانیدید و اكنون میان من و شما بجز شمشیر چه تواند بود و بسیار مگوی بلكه بیار تا چه داری، این بگفت و از روی فرزانگی نعره ای از جگر بركشید كه زهره برخی از لشگریان آب گشت، تمیم سراسیمه شده دستش از كار فرومانده و امام تیغی بر گردنش زد كه سرش پنجاه قدم دور افتاد پس بر لشگر حمله كرد و سپاه دشمن از ضرب تیغ و دست ضرب او هراسان شده به یكبار دررمیدند و یزید ابطحی بانگ بر لشگر زد كه ای بی حمیتان همه درمانده یك تن شده اید ببینید كه من كار وی چطور می سازم، پس سلاح بر خود راست كرده پیش امام حسین علیه السلام آمد.

ارباب مقاتل نوشته اند كه وی در همه شام و عراق مشهور و به جرئت و شجاعت در ولایت مصر و روم معروف و مذكور بود سپاه عمر چون او را در


مقابل امام حسین علیه السلام دیدند از شادی نعره بركشیدند و اطفال و عورات اهل بیت از این حال واقف شده بترسیدند اما امام حسین علیه السلام فلما راه زعق علیه زعقة علویة و حمل علیه حملة هاشمیة بانگ بر ابطحی زد كه مرا نمی شناسی كه چنین گستاخانه پیش می آئی؟

ابطحی جواب نداد و تیغ را حواله امام حسین علیه السلام نمود، فرزند اسد الله الغالب دست به كمر برد ذوالفقار از نیام كشید چنان بر كمرش زد كه همچون خیار تر به دو نیم شد لشگر از ضرب دست و شجاعت آن سرور متحیر شدند صدای الحذر الحذر از آنها بلند شد امام علیه السلام مركب در میدان جولان می داد و مبارز می طلبید.

مرحوم سید در لهوف می نویسد: و كان یقتل كل من برز الیه حتی مقتلة عظیمة، هر كس به مبارزت آن جناب می آمد كشته می شد تا جائی كه حضرت كشتار سختی نمودند و در هنگام نبرد به میمنه حمله نمود و فرمود:



الموت خیر من ركوب العار

و العار اولی من دخول النار



سپس حمله به میسره برد و فرمود:



انا الحسین بن علی

آلیت ان لا انثنی



احمی عیالات ابی

امضی علی دین النبی



مرحوم محدث قمی در منتهی الآمال می نویسد:

بعضی از رواة گفته اند: به خدا قسم هرگز ندیدم مردی را كه لشگرهای بسیار او را احاطه كرده و یاران و فرزندان او را كشته و اهل بیتش را محصور و مستأصل ساخته باشند شجاع تر و قوی القلب تر از امام حسین علیه السلام چه تمام این مصائب در او جمع بود بعلاوه تشنگی و كثرت حرارت و بسیاری جراحت و با وجود اینها گرد اضطراب و اضطرار بر دامن وقارش ننشست و بهیچگونه آلایش تزلزل در ساحت وجودش راه نداشت و با این حال می زد و می كشت و گاهی كه ابطال رجال بر او حمله می كردند چنان بر ایشان می تاخت كه آنها همچون گله گرگ دیده


می رمیدند و از پیش روی آن فرزند شیر خدا می گریختند دیگر باره لشگر گرد هم در می آمدند و آن سی هزار نفر پشت با هم می دادند و حاضر جنگ او می شدند پس آن حضرت بر آن لشگر انبوه حمله می كرد و آنها مانند جراد منتشر از پیش او متفرق و پراكنده می شدند و لختی اطرافش از دشمن تهی می گشت پس از قلب لشگر روی به مركز خویش می نمود و كلمه مباركه لا حول و لا قوة الا بالله را تلاوت می فرمود.

مرحوم قزوینی در ریاض الاحزان می نویسد: و زمل مفرقه الشریف الی القدم بالناقع من الدم یری شخصه فی الجولان كأنه شجرة الارجوان یعنی از فرق سر تا ناخن پا غرق خون گشته بود در وقت حركت و جولان قد و قامت آن حضرت مانند شاخه درخت ارغوان رنگین شده بود و هو مع ذلك یطلب الماء با این حالت اظهار عطش می فرمود.

حرارت آفتاب و حركت و اسلحه دهان روزه دار و زخم بسیار بی خوابی شب غم و غصه اطفال و عیال داغ فراق جوانان آن قدر حضرت را تشنه كرده بود كه چون چشم گشود دنیا در نظرش مثل دود می نمود.


[1] در ميان عرب رسم است كه در وقت پريشاني هر كس از ايشان سه حاجت بخواهد حتما يكي را برآورند چنانچه در غزوه احزاب كه آنرا جنگ خندقش نيز خوانند شاه اولياء در هنگام مقاتله با عمرو بن عبدود سه حاجت خواست عمرو يكي را قبول كرد و عمرو نيز متقابلا سه حاجت از آن جناب درخواست كرد شاه اولياء هر سه حاجتش را روا نمود، باري در ميان عرب ننگ است كه يكي از سه حاجت سائل را برنياورند.